Pages

Subscribe:

Ads 468x60px

۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

روانشناسی اجتماعی رابطه سرچشمه ی دردها و درمان ها




روانشناسی اجتماعی رابطه سرچشمه ی دردها و درمان ها 
فروید در کتاب «مطالبی تازه در روانکاوی» از خصومت اولیه ی انسان ها نسبت به یگدیگر سخن به میان می آورد و می گوید: «فرهنگ و تمدن با تمام نیروهای ممکن به سد راه غرایز پرخاشجویانه ی انسان می پردازد و تأکید می کند که همسایه ی خود را مانند خود دوست بدار.  در حالی که تاریخ و گذشته ی انسان نشان می دهد که این امر ممکن نیست.  علت این مسئله این است که دوست داشتن دیگران با طبیعت انسانی در اصل سازگار نیست.  فروید بسیار تحت تأثیر نظریه ی تکاملی داروین بود، لذا فرضیه ی خود درباره ی انسان و رفتارهای او را با این نوید آغاز کرد که:
انسان، چیزی نیست مگر فرآورده ی یک تکامل اتفاقی.  موجود زنده حاصل تأثیر نیروهای کیهانی عالم هستی بر مواد غیر آلی هستند که بتدریج مراحل و سیر تکاملی را طی کرده است و در میان موجودات زنده، انسان نیز حیوانی است مثل سایر حیوانات که «در سیر تحول فرهنگی خود، در میان سلسله ی حیوانی، نسبت به آفریده های دیگر، وضیعتی چیره کسب کرده است.  چنین موجودی جز ارضای نیازهای غریزی خود به چیزی دل سپرده نیست. 
چرا مبحث رابطه و اهمیت آن در زیست روانی انسان را با چنین دیدگاه فرویدی آغاز کردم؟
همانگونه که از عنوان مطلب بر می آید، رابطه می تواند خاستگاه عمیق ترین دردهای بشری باشد و وقتی که چنین می شود، باید به ریشه های غریزه ی خشونت و پرخاشجویی در انسان اندیشید.
اما آنچه فروید  نگفت و در دو دهه ی اخیر و بر اثر پیشرفت مطالعات عصب شناسی رفتار، پیش روی ما گشوده شد، اطلاعات و حقایقی پر ارزش راجع به نقش مهم روابط اَمن و سالم، در تنظیم عواطف و رفتار های بشری است.
مبحث امروز را به این مهم می سپاریم و در جزئیات این مطلب در چند شماره پیش رو گفتگو خواهیم داشت.
برقراری روابط صمیمانه و تجربه ی عاشقانه، هدف اصلی زندگی یک انسان سلامت است.  اگر بپرسید که چرا چنین ادعایی، علمی تلقی می شود؟  بشما خواهم گفت که مطالعات عصب شناسی نشان می دهد، مغز انسان در تجربه ی دلبستگی اَمن با عمیق ترین لایه های وجودی خویش، ارتباط برقرار می کند و خویشتن واقعی که از یکسو با احساسات فرد و از دیگر سو با واقعیات جهان بیرون در ارتباط است در رأس تصمیم گیریهای رفتاری ما قرار می گیرد و مغز بعنوان فرمانده رفتاری با فرمان بهتری تصمیمات غیر رنج افزاء و آرامش زا صادر می کند.
تصمیم گیری های درست موجب تجربیات مثبت و تجربیات مثبت موجب ایجاد بهترین بیوشیمی مغز و تنظیم پیام آوران شیمیایی مغز (نورو ترانسمیتر) می شوند.
شگفتی های بدست آمده از میدان مطالعات روانشناختی مربوط به پدیده ی دلبستگی و دلبندی، تا آنجا جلو رفته، که برخی از پژوهشگران به این باور رسیده اند که اختلالات عاطفی-هیجانی-روانی را می توان اختلال در تجربه ی دلبستگی و دلبندی نامید.  و بجز آن دسته ی کوچک از اختلالات روانی که ریشه ی ژنیتیک و بدنی و فیزیولوژیک دارند، بقیه اختلالات عاطفی -روانی را می توان ناشی از تجربیات بد و تلخ در دلبستگی های نا امن و رنج آور دانست.
رابطه ی صمیمانه یعنی رابطه ی امنی که دو فرد یکدیگر را آنگونه که هستند به همدیگر نمایان می کنند و تمام جریانات حسی و عاطفی درونی خود را بدون ضرورت قیچی کردن و یا وارونه نشان دادن و تظاهر در پیش روی طرف مقابل قرار می دهند.  پدیده ای که شفافیت نامیده می شود و من واژه دیگری نیز بکار می برم بنام «برهنگی حسی و عاطفی».
برای ظهور چنین پدیده ای امنیت و اعتماد بسیاری لازم است.  و این امنیت پیوسته نیز رو به گسترش و فزونی باید باشد.  دشمنان در کمین چنین حالتی در میان دو نفر، خشونت، قضاوت، نا امنی های روانی ما، اختلالات شخصیتی، میل شدید ما به سلطه جویی و کنترل و عجز عاطفی ما از غوطه وری در حوضچه های عمیق حسی است.
صدف عشق و رابطه در عمیق ترین لایه های دریای وجود حسی ما تبدیل به مروارید و دُرّ کمیاب می شود.  و برای صید چنین گوهری باید غواصی ماهر و صبور بود.
خویشتن واقعی ما در تجربیات مثبت دلبندی های دوران کودکی و با پذیرش و حمایت و فرصت استقلال، جوانه می زند.  و در نتیجه جوانه زدن خویشتن واقعی است که استعداد مهروزی و مهر پذیری و برقراری رابطه مطلوب (فی مابین) تعیین می شود.
اگر خود مختاری و استقلال فرد در دوران کودکی از طرف مادر تقویت شده باشد و بعدها فرد را قادر به فعال کردن خود در روابط شفاف کند، که در بیان توصیف، تفسیر وجود خویش با اطمینان خاطر از پذیرفته شدن و بدون ترس و احتیاط، اتفاق بیافتد، صمیمیت تجربه خواهد شد.
البته این امر بدون داشتن توان ارتباطی در درک حال و هوای طرف دیگر رابطه ممکن نیست.  زیرا بده - بستان های عاطفی مثل یک جریان دوطرفه و در پویائی کامل رخ می دهد.
عدم تجربه ی رابطه با انسانی دیگر و یا باقی ماندن در عزلت روانی و عاطفی مانع از آن می شود که ما حتی «خویشتن واقعی» خود را تجربه کنیم و تحقق ببخشیم.  توصیف این چرائی و اینکه چرا خویشتن واقعی ما در گرو تجربه ی ارتباطی امن و عاطفی است، در کُد ژنیتیکی ما خفته است.  انسان در سیر تحول و تکاملی خود گامی بس بلند برداشته است.  تفاوت در صد مغز پیشانی میانی در انسان با نزدیکترین شمپانزه های هوشیار در رده ی تکامل، تفاوتی بس عظیم است،  زیرا در انسان 30٪ حجم و شماره ی سلولی را مغز پیشانی تشکیل می دهد و در میمون های هوشیار فقط ده در صد.  لذا وجه تمایز انسان با میمون در عملکرد یا «Function» همین بخش از مغز عالی است.  از عملکرد های این بخش مغز که 9 عملکرد ویژه است یکی بسیار پر اهمیت و مؤثر در چند عملکرد دیگر مغز است.
منظور از این Function مهم همان «هم حسی» یا «Empathy» چیزی که فراهم ساز تجربیات «Usness» یا تجربیات «مائی» است.  کار هم حسی دریافت عصبی و حسی، حال، آن موجود بیرون از ماست که با او از یکسو با عمیق ترین لایه های حسی خود و از سوی دیگر با احساسات عمیق طرف مقابل  مربوط میکند.  بهترین واژه برای این حالت پیوند است.  اما در روانشناسی به آن Integration می گویند.  مغز مستقل و متعادل یک انسان پس از تجربه ی «وصل» بلافاصله برای تجربه ی مجدد استقلال و تفرد، مرحله ی دیگری از تمیز و تشخیص را تجربه می کند که به آن Diffrentiation می گویند.
در این تجربه ی «وصل و فصل» که مولانا نیز از آن سخن گفته است یک کار بیهوده تکراری وایستا صورت نمی پذیرد، بلکه با قدرتی که در آئینه گونگی سلولهای مغزی وجود دارد و با نیازی که قلب و ذهن ما برای ارتباط و سپس استقلال و تفرد دارد، حلقه ی بلوغ عاطفی و گسترش میدان دل دادگی پیوسته و پویا تجربه می شود.
جاذبه ی این تجربیات، همان جاذبه ی عشق و عاشقانه زیستن است و این جاذبه نیز باین دلیل بوجود می آید که تولد دل ما و یا بهتر بگویم ظهور و رشد خویشتن واقعی ما در گرو آنست.
این همان نیروی شگرف خلاقیت های هنری و لایه های لطیف وجودی انسان است که بر خلاف گفته ی «نیم گفته» فروید، سمت مثبت وجود انسان در رده ی تکاملی خود را نا دیده گرفته و او را اسیر غرائز تخریبی پرخاشگری و سلطه و تخریب و خشونت دانسته است.
اگر بر این باور باشیم که  انسان نیز مثل همه موجودات هماهنگی وتعادل  را دوست دارد و در این هم آهنگی، احساس آسایش می کند، تنها نیروی تعادل بخش، وجود روانی و به دنبالش وجود جسمانی ما، دلبستگی و دلبندی های امن ممکن نمی شود مگر از طریق وصلت های حسی و شفافیت های عاطفی
بقیه در شماره آینده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر